کد مطلب:231613 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:207

احتجاج حضرت رضا با مامون
8 - علی بن محمد بن جهم گوید: یكی از روزها در مجلس مامون حاضر شدم و حضرت رضا (ع) نیز در آنجا بودند.

مامون گفت: یابن رسول الله شما می گوئید پیامبران معصوم هستند، فرمود: آری گفت: پس معنی آیه شریفه «و عصی آدم ربه فغوی» چیست؟

فرمود: خداوند متعال به آدم علیه السلام فرمود:«اسكن أنت و زوجك الجنة و كلا منها رغدا حیث شئتما و لا تقربا هذه الشجرة فتكونا من الظالمین».

خداوند متعال آنان را از خوردن درخت گندم بازداشت و فرمود: به آن درخت نزدیك نگردید، شیطان آن ها را وسوسه كرد و گفت: خداوند شما را از نزدیك شدن به درخت نهی كرده نه از خوردن آن، شما اگر از آن درخت میل كنید دو فرشته خواهید شد و در بهشت جاودان خواهید ماند، و شیطان سوگند یاد كرد كه من شما را نصیحت می كنم و قصد فریب شما را ندارم.

آدم و حواء ندیده بودند تا آن روز كسی به دروغ قسم یاد كند و آنان در اثر اعتماد به سوگند او از آن درخت خوردند.

این عمل آدم و فریب خوردن او قبل از این بود كه وی به نبوت برسد، و این عملش گناه بزرگی نبود، كه با ارتكاب آن سزاوار دوزخ باشد، این از گناهان



[ صفحه 637]



صغیره بود كه انبیاء قبل از نزول وحی مرتكب آن می شدند، و لیكن پس از نبوت و نزول وحی معصوم از هر گناه و خطا شد و خداوند او را برگزید، و پس از این گناه صغیره و كبیره از او سر نزد، و لذا فرمود: «و عصی آدم ربه فغوی ثم اجتباه ربه فتاب علیه فهدی».

خداوند متعال فرموده: «ان الله اصطفی آدم و نوحا و آل ابراهیم و آل عمران علی العالمین» مامون گفت: پس معنی آیه شریفه «فلما أتاهما صالحا جعلا له شركاء فیما آتاها.»

حضرت رضا علیه السلام فرمود: حواء برای آدم پانصد شكم زائید، آدم و حواء با خداوند پیمان بستند و گفتند: اگر به ما كودكان شایسته ای مرحمت كنی ما سپاسگزار خواهیم بود، پروردگار خواسته های آنان را اجابت فرمود، و فرزندان سالمی به آنان مرحمت كرد.

فرزندان آدم و حواء دختر و پسر بودند، و آنها مانند پدر و مادر خود خداوند را سپاسگزاری نمی كردند و مقصود از «جعلا له شركاء» این دو دسته از فرزندان آدم و حواء می باشند.

مامون گفت: گواهی می دهم كه تو فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله هستی، و اینك معنی آیه شریفه: «فلما جن علیه اللیل رأی كوكبا قال هذا ربی» را بیان كنید.

حضرت رضا علیه السلام فرمود: در زمان حضرت ابراهیم سلام الله علیه سه دسته وجود داشتند، گروهی از مردم زهره را عبادت می كردند و گروهی ماه را و دسته ای آفتاب را، ابراهیم هنگامی كه از مخفیگاه خود بیرون شد و شب هنگام زهره را دید گفت: این خدای من است؟

ان مطلب را به طور استنكار و استخبار گفت، پس از اینكه زهره در افق ناپدید شد فرمود: این غروب كرد و من خدائی را كه غروب كند دوست ندارم.



[ صفحه 638]



بعد از این حضرت ابراهیم علیه السلام نظرش به ماه افتاد و گفت: این خدای من است! و چون ماه نیز در افق ناپدید شد فرمود: اگر خداوند مرا هدایت نكند از گروه گمراهان خواهم شد.

هنگام بامداد آفتاب تابان را مشاهده كرد و گفت این است خدای من؟ البته این از زهره و ماه بزرگتر است، پس از اینكه آفتاب هم غروب كرد به پرستندگان زهره و ماه و آفتاب گفت:

ای گروه مردم من از معبودهای شما بیزار هستم و فقط خداوندی كه زمین و آسمان ها را خلق كرده مورد توجه و پرستش من می باشد و من از مشركین نیستم.

حضرت ابراهیم علیه السلام در اینجا می خواست بطلان عقیده ی مشركین را بیان كند، و ثابت نماید كه زهره و ماه و آفتاب به آن خصوصیات قابل عبادت و پرستش نیستند و باید مردم خالق و آفریننده آنها را عبادت كنند، و این گونه برهان و احتجاج را خداوند به آن حضرت تعلیم كرده بود و در قرآن مجید می فرماید: «و تلك حجتنا آتیناه ابراهیم علی قومه».

مامون بار دیگر گفت: به این رسول الله تفسیر آیه شریفه «رب أرنی كیف تحی الموتی قال أولم تؤمن قال بلی و لكن لیطمئن قلبی» چیست؟

حضرت رضا علیه السلام فرمود: خداوند متعال برای ابراهیم وحی فرستاد كه من می خواهم یكی از بندگانم را دوست خود بگیرم و اگر وی از من زنده كردن مردگان را هم بخواهد برای او انجام می دهم.

در این هنگام حضرت ابراهیم آرزو كرد خداوند او را دوست خود بگیرد، و از این جهت گفت: خداوندا به من نشان ده چگونه مردگان را زنده می كنی؟

تا آخر آیه.

خداوند متعال فرمود چهار پرنده را بگیر، و آن ها را درهم بكوب و مخلوط



[ صفحه 639]



ساز و سپس هر جزئی از آن را بالای كوهی قرار بده، سپس آن پرندگان را به طرف خود دعوت كن و آنها با شتاب به سوی تو خواهند آمد.

ابراهیم علیه السلام یك عقاب و یك طاووس و یك خروس و یك اردك را گرفت و آن ها را قطعه قطعه كرد و به هم درآمیخت، سپس هر جزئی از آن مرغان را بالای كوهی قرار داد، و منقارهای آنان را در دست خود نگه داشت.

ابراهیم علیه السلام آن پرندگان را یك یك صدا زدند، و اجزاء پراكنده آنها هر كدام در بالای كوهی آمدند و به منقارها پیوسته و بعد از چند لحظه بار دیگر به صورت اول درآمدند.

ابراهیم منقارها را از دستش رها كرد و آن پرندگان پرواز كردند، و از دانه هائی كه ابراهیم برای آنها ریخته بود خوردند و از آبی كه در نزد آنها بود آشامیدند، و گفتند: ای پیغمبر خدا ما را زنده كردی خداوند تو را زنده كند.

ابراهیم علیه السلام فرمود: خداوند شما را زنده كرد، و مرگ و حیات در دست اوست، خداوند است كه بر همه چیز قدرت دارد.

مأمون گفت: خداوند تو را بركت دهد ای ابوالحسن اینك تفسیر آیه شریفه «فوكزه موسی فقضی علیه» را بیان كنید.

حضرت رضا علیه السلام فرمود: موسی علیه السلام وارد یكی از شهرهای فرعون شد و از مردم آن شهر غفلت داشت. و این در وقت شب بود.

موسی علیه السلام مشاهده كرد دید دو نفر كه یكی از آنها از پیروان او و دیگری از دشمنان او با همدیگر جنگ می كردند، آن مرد طرفدار موسی از وی یاری و كمك خواست تا بر دشمن خود پیروز گردد.

موسی بر دشمن او حمله آورد و با حكم و فرمان خداوند او را از پای درآورد و او در دم جان سپرد.



[ صفحه 640]



موسی گفت: این جنگ و جدال شما در نتیجه تحریك شیطان بود نه اینكه كار موسی از ناحیه شیطان بوده است.

مامون گفت: پس قول موسی علیه السلام كه گفت: «رب انی ظلمت نفسی فاغفرلی» چه معنی دارد؟

حضرت رضا علیه السلام فرمود: موسی گفت: من بدون احتیاط وارد این شهر شدم و در این گیرودار گرفتار شدم، خداوندا مرا بیامرز یعنی بارخدایا مرا از انظار این مردم مخفی و پنهان بدار تا آنها مرا نكشند، خداوند هم او را از گزند آنها مصون و محفوظ داشت.

موسی علیه السلام گفت: خداوندا تو به من نیرو دادی و مردی را كه با من دشمن بود كشتم، و اینك با دشمنان تو جنگ می كنم و پشتیبان گناهكاران و ستمكاران نخواهم شد.

موسی شب را، در این شهر ماند و روز بعد هنگام صبح در حالی كه ترس بر او مستولی شده بود در شهر حركت می كرد، ناگهان مشاهده كرد آن مردی كه دیروز از وی یاری می خواست بار دیگر با مردی گلاویز شده و از موسی طلب نصرت و یاری می كند.

موسی علیه السلام ناراحت شد و فرمود: تو مردی گمراه و ستمگری هستی، تو دیروز با مردی جنگ كردی و امروز با دیگری در حال ستیز هستی، اینك باید با تو نزاع كنم و تصمیم گرفت به او حمله كند.

مامون گفت: یابن رسول الله تفسیر آیه شریفه «و لما جاء موسی لمیقاتنا و كلمه ربه قال رب أرنی» را بیان كنید، چگونه موسی علیه السلام با خداوند سخن می گفت، و لیكن نمی دانست كه خداوند قابل رؤیت نیست و كسی نمی تواند پروردگار را مشاهده كند.

حضرت رضا علیه السلام فرمود: موسی بن عمران علیه السلام می دانست كه



[ صفحه 641]



خداوند متعال قابل رؤیت نیست هنگامی كه موسی علیه السلام با خداوند سخن گفت و مناجات كرد به طرف قومش رفت و گفت: خداوند با من سخن گفت و مرا به خود نزدیك كرد، گفتند ما به تو ایمان نخواهیم آورد تا آنگاه كه پروردگار را مشاهده كنیم،

قوم موسی در این هنگام هفتصد هزار نفر بودند، و موسی در میان آنها هفتاد هزار نفر و سپس از آن میان هفت هزار و سپس هفتصد نفر و بعد هفتاد نفر را برگزید و آنان را به طرف كوه طور محل مناجات برد.

موسی علیه السلام آن هفتاد نفر را در كنار كوه طور نگهداشت و خود بالای كوه رفت و از خداوند درخواست كرد با وی سخن بگوید و مكالمات را به گوش آن هفتاد نفر برساند، خداوند با موسی علیه السلام گفتگو كرد و آن ها صدای او را شنیدند.

خداوند صدائی در درخت ایجاد كرد و آن هفتاد نفر از آن درخت صداها را استماع می كردند، و چنان پنداشتند كه صدا از هر طرف می آید، آنان گفتند ما تا خداوند را با دیدگان خود مشاهده نكنیم ایمان نخواهیم آورد.

هنگامی كه این ادعای بزرگ را كردند و با عناد و سركشی درخواست خود را تكرار نمودند، پروردگار صاعقه ای از آسمان فرستاد و آنها را هلاك كرد.

موس گفت: خداوندا با هلاك شدن آنها من جواب بنی اسرائیل را چه دهم؟ و آنها خواهند گفت: تو آنان را بردی و هلاك كردی، و اصلا ادعای تو از اول دروغ بوده و خداوند هرگز با تو سخن نگفته است، و اینك آن جماعت را زنده كن و خداوند آنها را زنده كرد.

آن جماعت بار دیگر گفتند: ای موسی از خداوند طلب كن خود را به تو نشان دهد و در آن صورت خداوند را خواهی دید و ما را از چگونگی خداوند مطلع خواهی كرد.

موسی گفت: ای مردم خداوند قابل روئیت نیست، و با چشم ظاهر دیده نمی گردد خداوند را باید به آیات و نشانه هایش شناخت، گفتند: ما هرگز به تو ایمان



[ صفحه 642]



نخواهیم آورد، مگر اینكه خداوند خود را به شما نشان دهد.

در این هنگام موسی گفت: خداوندا گفته های این قوم را شنیدی و اینك هر چه مصلحت می دانی رفتار كن.

خداوند متعال فرمود: ای موسی درخواست خود را بكن، و من تو را در جهل آنها مؤاخذه نخواهم كرد، موسی گفت: بارخدایا خود را به من نشان ده، پروردگار فرمود: ای موسی مرا هرگز نخواهی دید اینك بنگر اگر این كوه از دیدن من مقاومت كرد تو نیز مرا خواهی دید.

هنگامی كه پروردگار بر كوه تجلی كرد و یكی از آیات خود را آشكار نمود كوه را از هم متلاشی ساخت و موسی علیه السلام بیهوش شد و بر زمین افتاد.

پس از اینكه به هوش آمد گفت: خداوندا تو منزه هستی و من از خواسته خود بازگشت می كنم، و از نادانی قوم خود كه مرا وادار به این پرسش كردند توبه می نمایم، و من نخستین كسی از آنان هستم كه ایمان دارم تو هرگز قابل رؤیت و مشاهده نیستی.

مامون گفت: یا ابالحسن آیه شریفه «و لقد همت به و هم بها لولا أن رآی برهان ربه» را برای من تفسیر فرمائید.

حضرت رضا علیه السلام فرمود: زن عزیز مصر خود را آماده ساخت كه از یوسف كام دل برگیرد، و اگر یوسف برهان و حجت خداوند را ندیده بود او هم به طرف زلیخا می رفت، و لیكن چون یوسف معصوم بود اقدام به معصیت نمی كرد، و مرتكب گناه نمی شد.

پدرم از پدرش روایت كرد كه حضرت صادق علیه السلام فرمود: یوسف صدیق تصمیم گرفت كه مرتكب گناه نشود و به طرف زن عزیز نرود.

مامون گفت: تفسیر آیه شریفه: «و ذا النون اذ ذهب مغاضبا فظن أن لن نقدر



[ صفحه 643]



علیه» را بیان فرمائید.

حضرت رضا علیه السلام فرمود: آن یوسن بن متا بود كه بر قومش خشمگین شد، و یقین كرد كه ما روزی را برای او تنگ نخواهیم كرد، و در تاریكی شب و تاریكی شكم ماهی فریاد زد: خداوندی جز تو نیست و تو پاك و منزه هستی و من از ستمكاران هستم كه در این محل فارغ در شكم ماهی تو را عبادت نكنم.

خداوند متعال فرمود: اگر او از جمله عبادت كنندگان نبود تا روز قیامت باید در شكم ماهی به سر می برد.

بار دیگر مامون پرسید یا ابالحسن آیه شریفه «حتی اذا استیأس الرسل و ظنوا أنهم قد كذبوا جاءهم نصرنا» را برای ما تفسیر كنید.

حضرت رضا علیه السلام فرمود: خداوند متعال می فرماید: هنگامی كه پیامبران از قوم خود مایوس گردند، و قوم آنها گمان كنند كه آنان دروغ می گویند در این هنگام نصرت ما به آنها می رسد.

مامون گفت: تفسیر آیه شریفه «لیغفر لك الله ما تقدم من ذنبك و ما تاخر» را بیان كنید.

حضرت رضا علیه السلام فرمود: مشركین مكه كسی را گناهكارتر از رسول خدا صلی الله علیه و آله نمی دانستند، زیرا مشركین سیصد و شصت بت را عبادت می كردند.

هنگامی كه حضرت رسول مبعوث شدند به آنان فرمود: باید دست از این خدایان بردارید و خدای واحد را پرستش كنید، این سخن پیغمبر برای آنها بسیار گران آمد.

مشركین گفتند: آیا محمد همه خدایان را ترك گفته و ما را به طرف یك خدا دعوت می كند، این داستان بسیار شگفت آور است.



[ صفحه 644]



اشراف و بزرگان مكه گفتند: شما دست از خدایان خود برندارید و صبر داشته باشید، این درخواست محمد قابل پذیرش نیست. و ما هم چه چیزی از ملت خود تاكنون نشنیده ایم، و این سخن تازه را محمد از نزد خود آورده و نباید به سخنان او توجه كرد و گفته های او را پذیرفت.

پس از اینكه خداوند متعال مكه را برای آن حضرت فتح كرد فرمود: ای محمد ما برای تو فتح آشكاری كردیم، تا خداوند گناهانی كه مشركین مكه درباره تو تصور می كردند بیامرزد، و آن ها نتوانند توحید را منكر شوند.

پس از اینكه حضرت رسول صلی الله علیه و آله بر آنها پیروز شد گناهان مورد نظر آنها درباره پیغمبر آمرزیده شد.

مامون گفت: یا اباالحسن آیه شریفه «عفا الله عنك لم أذنت لهم» را برای ما تفسیر و بیان كنید.

حضرت رضا علیه السلام فرمود: خداوند متعال در این جا پیغمبر خود را مخاطب قرار داده و لیكن در حقیقت امت او را در نظر گرفته است، و همین طور است آیه شریفه «لئن أشركت لیحبطن عملك و لتكونن من الخاسرین» و هم چنین آیه مباركه «و لو لا أن ثبتناك لقد كدت تركن الیهم شیئا قلیلا».

مامون گفت: تفسیر آیه شریفه «و اذ تقول للذی أنعم الله علیه و أنعمت علیه امسك علیك زوجك و اتق الله و تخفی فی نفسك ما الله مبدیه و تخشی الناس و الله أحق أن تخشاه» را بیان فرمائید.

امام رضا علیه السلام فرمود: حضرت رسول صلی الله علیه و آله به منزل زید بن حارثه رفتند و با او كاری داشتند، پیغمبر مشاهده فرمود كه زن او در حیات خود را می شوید.

هنگامی كه چشم حضرت رسول بر وی افتاد گفت: پاك و منزه است آن خداوندی كه تو را آفرید مقصودش تنزیه خداوند بود از اینكه مردم می گفتند و گمان می كردند



[ صفحه 645]



فرشتگان دختران خداوند هستند، و پروردگار در قرآن فرموده: «أفأصفیكم ربكم بالبنین و اتخذ من الملائكة اناثا انكم لتقولون قولا عظیما».

حضرت رسول صلی الله علیه و آله چون چشمش بر زن زید بن حارثه افتاد فرمود: خداوندی كه تو را خلق كرده منزه است از اینكه برای خود فرزندی اتخاذ كند كه به تطهیر و شست و شو نیازمند باشد.

پس از اینكه زید وارد منزلش شد زنش گفت حضرت رسول صلی الله علیه و آله به منزل آمدند، و گفتند: «سبحان الذی خلقك».

زید مقصود حضرت را درك نكرد و پنداشت كه پیغمبر از زیبائی او تعجب كرده و این جمله را فرموده است، زید خدمت پیغمبر اكرم آمد و گفت: یا رسول الله زنم بد خلق است و در نظر دارم او را طلاق دهم.

پیغمبر اكرم به زید گفت: زن خود را نگهدار و از خداوند بترس، خداوند متعال تعداد ازواج آن حضرت را به وی گفته بود، كه یكی از آنها همین زوجه زید ابن حارثه بود، و زید پس از چندی زوجه اش را طلاق داد و وی عده اش را نگهداشت و پس از انقضاء عده حضرت رسول صلی الله علیه و آله با وی ازدواج كرد، و خداوند متعال در قرآن مجید در این باره فرمود:

«فلما قضی زید منها وطرا. زوجناكها لكیلا یكون علی المؤمنین حرج فی أزواج أدعیائهم اذا قضوا منهن وطرا و كان أمر الله مفعولا».

علی بن محمد بن جم گوید: مامون برای نماز از جای خود برخواست و دست محمد بن جعفر را گرفت و از مجلس بیرون شدند من نیز دنبال آنها روان شدم.

مامون گفت: برادرزاده ات امروز چگونه عمل كرد، گفت: وی عالم است، و ما ندیدیم كه او در نزد اهل علم تحصیل كند و یا درس فراگیرد.

مامون گفت: فرزند برادرت از اهل بیت پیغمبر است و درباره ی آنها حضرت



[ صفحه 646]



رسول فرموده: نیكان از عترت من و پاكان خاندان من در كوچكی حلیم و بردبار و در بزرگی داناترین مردم می باشند.

شما مسلمانان نباید به آنها چیزی یاد بدهید زیرا آنان از شما داناترند، آنها شما را به طریق هدایت ارشاد می كنند، و به راه ضلالت و گمراهی نمی برند، امام رضا علیه السلام به منزلش تشریف فرما شدند.

ابن جهم گوید: روز بعد خدمت آن جناب رسیدم و گفته های مامون را برای او شرح دادم، و سخن محمد بن جعفر را نیز به اطلاع آن حضرت رسانیدم.

امام رضا از گفته های مامون خنده اش گرفت و فرمود: از سخنان او مغرور نباشید كه او به همین زودی مرا خواهد كشت، و خداوند انتقام مرا از او می گیرد.

9 - ابوالصلت هروی گوید: یكی از روزها مامون به حضرت رضا علیه السلام گفت: چرا جدت امیرالمؤمنین علیه السلام را قسیم بهشت و دوزخ گفته اند؟ و معنی این حدیث چیست؟ و من هر چه فكر می كنم حقیقت این حدیث را درك نمی كنم.

حضرت رضا علیه السلام فرمود: شما از پدرانت از ابن عباس روایت می كنید كه حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود: محبت علی ایمان و بغض علی كفر است.

گفت: آری، حضرت بار دیگر فرمود: پس به این معنی علی قسیم بهشت و دوزخ می باشد.

مامون گفت: یا ابالحسن خداوند مرا بعد از تو زنده نگذارد، من اینك گواهی می دهم كه تو وارث علم پیغمبر خدا هستی.

ابوصلت هروی گوید: پس از اینكه حضرت رضا به منزلش تشریف آوردند خدمت آن جناب رسیدم و عرض كردم یابن رسول الله بسیار خوب به مامون جواب دادی.



[ صفحه 647]



امام رضا فرمود: ای ابوصلت من طبق عقیده او سخن گفتم، و لیكن از پدرم شنیدم كه از پدران خود از علی علیه السلام روایت می كرد كه حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود: ای علی تو قسیم بهشت و دوزخ هستی، به آتش می گوئی این را بگیر و این یكی را برای من واگذار.

10 - محمد بن اسحاق طالقانی گوید: مردی در خراسان سوگند یاد كرده بود كه زنم مطلقه است اگر معاویه از اصحاب رسول خدا باشد در این مورد از فقهاء استفتاء كردند و نظر آنان را در این مورد خواستند.

فقهاء فتوی دادند كه زنش قابل طلاق گفتن نیست زیرا معاویه از اصحاب رسول خداست - راجع به این قضیه از حضرت رضا سلام الله علیه نیز سؤال كردند، فرمود: آن زن را نباید طلاق دهند.

فقهاء نامه ای برای حضرت رضا علیه السلام نوشتند كه شما از كجا این فتوی را می دهید؟

امام علیه السلام در پاسخ آنها نوشت من از روایت شما این مسأله را استنباط می كنم، مگر شما از ابوسعید خدری روایت نكرده اید كه حضرت رسول صلی الله علیه و آله به مسلمانانی كه در روز فتح مكه اسلام اختیار كرده بودند فرمود: شماها خوب هستید و اصحاب من هم خوب می باشند، و بعد از فتح مكه دیگر هجرتی نیست، حضرت رسول در این جا هجرت را باطل كرد و آنها را به عنوان اصحاب یاد نكرد.

راوی گوید: فقهاء در این جا نظریه او را پذیرفتند.